به گزارش مشرق،
برخي روزنامه هاي صبح امروز سرمقاله و یادداشت
روز خود را به
موضوعات این مجسمه کیست؟!، عوارض تحریک تقاضا با ابزار
تسهیلات، جنبشهای جدید و مقابله با گسترش معنویت دینی، شرایط سرنوشتساز
منطقه، جمهور را نمیفروشیم، شواهد شکست جنگ نیابتی، خطر درکمین است،
وحدت کجاست؟!، باز هم بنزین، نیاز به خانه احزاب برای فعالیت حزبی، آیا
اینک وقت انتقاد از دولت است؟ و...
اختصاص داده اند که مشروح آن به شرح زیر است.
این مجسمه کیست؟!
حسین شریعتمداری: 1- وقتی «برنارد شاو» نویسنده شوخ طبع و بلندآوازه انگلیسی در بندرنیویورک از کشتی پیاده شد و چشمش به «مجسمه آزادی» افتاد، از میزبان آمریکایی خود که به استقبالش آمده بود پرسید؛ این مجسمه کیست؟ و میزبان آمریکایی پاسخ داد؛ مجسمه آزادی است و می خواست توضیح بیشتری بدهد که برناردشاو کلام او را قطع کرد و گفت؛ متشکرم، نیازی به توضیح نیست، این کار در انگلیس و سایر کشورها نیز مرسوم است که وقتی شخصیت برجسته ای از دنیا می رود، مجسمه اش را به عنوان یادبود در یکی از مراکز شهر نصب می کنند تا یاد و خاطره او باقی بماند و مردم فراموش نکنند که روزی، روزگاری چنین شخصیت برجسته ای در میان آنها بوده است و اگر حالا نیست، می توانند به آن روزها که زنده بود افتخار کنند! و البته فقط افتخار کنند!
2- افق پیش روی مذاکرات هسته ای اگر تا چند هفته قبل «خاکستری» بود و اعضای محترم تیم مذاکره کننده در سایه روشن های این افق خاکستری، نشانه هایی از یک توافق مطلوب را آدرس می دادند ولی امروزه با توجه به شواهد و اسناد موجود جای کمترین تردیدی نیست که چنانچه در فرمول مذاکرات و روال جاری آن تجدیدنظر جدی نشود، از تأسیسات هسته ای ایران اسلامی فقط یک «مجسمه یادبود» باقی می ماند که غیر از یادآوری تلاش بر باد رفته دانشمندان و دست اندرکاران برنامه هسته ای کشورمان و حسرت از دست دادن آنچه تاکنون به دست آورده ایم، خاصیت و ارزش دیگری نخواهد داشت و این، تازه آغاز ماجراست و ادامه داستان در بستر دیگری که الزاما هسته ای نیست و در صورت وقوع، تاریک و فاجعه آفرین نیز هست، دنبال خواهد شد. از این روی دولت محترم موظف است با برخورداری از حمایت ملت که اهمیت دادن به انتقادها و پیشنهادهای منتقدان لازمه آن است، قبل از وقوع واقعه در پی علاج آن باشد، چرا که شرایط بسیار خطیر است- و البته، نه خطرناک- بنابراین جایی برای آزمون و خطا نیست و به مصداق ضرب المثل معروف؛ اولین اشتباه کسی که در انبار مهمات کار می کند، آخرین اشتباه او خواهد بود.
3- پیش از این بارها به نقد توافق لوزان پرداخته ایم و تکرار آن را ضروری نمی دانیم، اما از آنجا که روند کنونی مذاکرات در چارچوب توافق لوزان - یا به قول دوستان «بیانیه لوزان» - جریان دارد و متاسفانه اظهارات اعضای تیم محترم مذاکره کننده کشورمان نیز به تصریح و تلویح از پذیرش مفاد آن حکایت می کند، اشاره ای گذرا به یکی از بااهمیت ترین -بخوانید خطرناک ترین و خسارت آفرین ترین- بندهای توافق یاد شده را ضروری می دانیم، موضوع این بند که در بخش «بازرسی و شفافیت» توافق لوزان آمده است، پروتکل الحاقی است که دیروز آقایان ظریف و عراقچی در جلسه غیرعلنی مجلس شورای اسلامی بر پذیرش آن از سوی ایران تأکید ورزیدند.
آقای عراقچی طی سخنانی- که نگارنده فایل صوتی آن را شنیده است- تصریح
کرد، پروتکل الحاقی را پذیرفته ایم و گفت؛ آژانس براساس این پروتکل می
تواند از همه مراکز هسته ای و غیرهسته ای که شامل مراکز نظامی نیز می شود
بازرسی کند و تاکید ورزید که بدون پذیرش پروتکل، توافق امکان پذیر نیست و
توضیح داد که این بازرسی ها مدیریت شده خواهد بود.
4- پروتکل الحاقی به بازرسان آژانس اجازه می دهد از تأسیسات هسته ای و
غیرهسته ای ایران- از جمله مراکز نظامی- به صورت سر زده و با تصریح «ازهر
مکان و در هر زمان» بازرسی کنند. این بازرسی ها تحت عنوان و گزاره «ابعاد
نظامی احتمالی» - PMD - صورت می پذیرد.
براساس توافق لوزان که حریف با اصرار بر اجرای آن تأکید می ورزد، تعلیق و نه لغو تحریم ها - آنهم فقط 17 درصد آن - مشروط به گزارش آژانس مبنی بر تائید همکاری ایران در فراهم آوردن زمینه و تسهیلات لازم برای بازرسی ها و انجام تعهداتی است که در توافق آمده است. به بیان دیگر، آژانس باید اعلام کند در فعالیت های مراکز هسته ای و نظامی ایران هیچ نمونه ای که احتمال - دقت کنید فقط احتمال- بهره گیری از آن در سلاح هسته ای وجود داشته باشد، دیده نشده است.
پذیرش این بند از توافق ضمن آن که تمامی اطلاعات سری مراکز نظامی کشورمان را در اختیار دشمنان تابلودار نظام می گذارد، زمینه محروم شدن جمهوری اسلامی ایران از تسلیحات پیشرفته و استراتژیک خود را نیز فراهم می آورد. چرا که براساس PMD، نباید از هیچ فعالیتی که احتمال بهره گیری از آن در تسلیحات هسته ای وجود داشته باشد، برخوردار باشیم. به عنوان مثال - و فقط یک نمونه - مقامات آمریکایی بارها اعلام کرده اند که موشک های بالستیک ایران قابلیت حمل کلاهک هسته ای را دارند. از این روی، اگر ملزم به اجرای تعهدات خود در توافق نهایی باشیم - که آقایان ظریف و عراقچی بر آن تاکید ورزیده اند- باید از تولید موشک های بالستیک و بسیاری از تسلیحات دیگر دست بکشیم و در غیر این صورت، به توافق عمل نکرده ایم! و...
برادر عزیزمان آقای عراقچی گفته اند بازرسی های تحت موضوع پروتکل الحاقی «مدیریت شده» خواهد بود که نظر ایشان با مواد 5، 83 و 84 پروتکل یاد شده مغایرت دارد که خود نوشته دیگری می طلبد.
به بیان واضح تر و در یک کلام، مفهوم واقعی و غیرقابل تغییر تن دادن به پروتکل الحاقی، خلع سلاح کامل کشورمان و کاهش توان نظامی جمهوری اسلامی در حد برخورداری از تعدادی تفنگ و فشنگ و نارنجک خواهد بود! آیا فرض دیگری وجود خواهد داشت؟! اگر پاسخ منفی است- که منفی است- آیا نباید نگران آینده فاجعه بار توافقی بود که دوستان مذاکره کننده بعد از اصرارها و درخواست های فراوان، فقط گوشه ای از آن را رونمایی کرده اند؟!
5- حالا وقت آن است که به سه سؤال پیش روی پاسخ بدهیم و با کنار هم نهادن پاسخ ها درباره نتیجه ای که به دنبال خواهد داشت قضاوت کنیم. پرسش ها ساده است و پاسخ ها و نتیجه گیری از آن نیز به آسانی امکان پذیر است.
اول: آیا آمریکا دشمن سرسخت ایران اسلامی نیست؟ و آیا بارها به صراحت اعلام نکرده است که براندازی نظام اسلامی را به عنوان یک هدف استراتژیک در دستور کار خود دارد و این هدف مادام که جمهوری اسلامی ایران وجود دارد قابل حذف نخواهد بود؟! پاسخ این سؤال بدون کمترین تردیدی مثبت است و علاوه بر اعلام صریح مقامات آمریکایی، عملکرد سی و هفت سال گذشته آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران نیز حاکی از آن است.
دوم: آمریکا در صورت امکان و چنانچه نتیجه حمله نظامی به ایران را کارساز می دانست، آیا در انجام آن کمترین درنگ و تردیدی به خود راه می داد؟ پاسخ این پرسش نیز پیچیده و پنهان نیست و به قول حضرت امام(ره) که سال گذشته از سوی رهبر معظم انقلاب نیز بر آن تاکید شد، آمریکا از هیچ تلاشی برای براندازی جمهوری اسلامی ایران دریغ نکرده است و اگر از اقدامی خودداری ورزیده فقط به این علت بوده که توان انجام آن را نداشته است.
سوم: تاکنون کدام عامل یا علت مانع اقداماتی نظیر حمله نظامی آمریکا به ایران بوده است؟ آیا اصلی ترین آنها به ترتیب اهمیت، الف: روحیه سرشار از ایمان آمیخته به شجاعت مردم، ب: برخورداری ایران از ماشین جنگی و تسلیحاتی پیشرفته و مدرن ج: پایگاه عمیق و گسترده در میان ملت های مسلمان و نهضت های مقاومت و... نبوده است؟ پاسخ این پرسش نیز روشن تر از آن است که با کمترین تردیدی همراه باشد.
اکنون به توافق لوزان که به گفته دوستان مذاکره کننده، چارچوب توافق نهایی است نیم نگاهی بیندازید.
آمریکا با تبدیل فعالیت هسته ای پردامنه و علمی کشورمان به یک مجسمه بی روح
و عروسکی، در پی تحقیر ملت است که نتیجه آن - به زعم آمریکایی ها - شکست
روحیه مردم و بی اعتمادی آنان به مسئولان خواهد بود. گفتنی است آمریکایی
ها، با استناد به توافق لوزان، توهم دست کشیدن جمهوری اسلامی ایران از
مبانی و آموزه های انقلابی خود را بارها از شیپور فریب رسانه ای غرب پمپاژ
کرده اند و از سوی دیگر بلافاصله بعد از هر دور مذاکره، این گزاره جعلی را
در مقیاس گسترده و فراگیر خطاب به نهضت های اسلامی و ملت های مسلمان تبلیغ
کرده اند که نظام اسلامی ایران نیز بعد از سی و هفت سال مقاومت چاره ای جز
کنار آمدن با آمریکا و متحدانش نداشته است! و از این رهگذر، سعی در تخریب
پایگاه مردمی انقلاب در میان ملت های مسلمان و نهضت های مقاومت منطقه داشته
اند و در همان حال با تحمیل پروتکل الحاقی و اجرای آن در بستر PMD - در
صورت پذیرش آن از سوی ایران - و حتی بازجویی از دانشمندان هسته ای و
غیرهسته ای و... در پی خلع سلاح جمهوری اسلامی ایران است! نتیجه آن که -
باز هم به زعم خود- به دنبال حذف هر سه عامل یاد شده ای هستند که ایران
اسلامی را در اوج اقتدار نگاهداشته و مانع از برخوردهای وحشیانه آمریکا
بوده است.
6- موارد یاد شده، خواست و انگیزه آمریکا و متحدانش از تحمیل یک توافق هسته ای در چارچوب توافق لوزان است ولی در این سوی صحنه، حضور پرقدرت و با درایت رهبر معظم انقلاب را می توان دید که تاکنون همه نقشه های حریف را نقش بر آب کرده است و از جمله تاکید اخیر ایشان که هرگز به دشمن اجازه بازرسی از مراکز نظامی و یا بازجویی از دانشمندان کشورمان را نخواهند داد.
بنابراین بدیهی است که هیچگونه توافقی با مفاد و محتوای مورد نظر آمریکا و متحدانش امکان پذیر نخواهد بود.
7- و بالاخره، یک خبر موثق حکایت از آن دارد که برخی از اعضای تیم مذاکره
کننده کشورمان نیز علی رغم اظهارنظرهای خوشبینانه قبلی، توافق هسته ای با
تعریف آمریکایی ها را خسارت آفرین و غیرقابل قبول می دانند و به صراحت
ابراز داشته اند عدم توافق را به توافق مزبور که ویرانگر امنیت و اقتصاد
کشور است ترجیح می دهند ... و در این باره گفتنی های دیگری هست که به بعد
موکول می کنیم.
مسئولیت گریزی بانک مرکزی در قبال موسسات مالی غیر مجاز
حبیب نیکجو: چند وقتی می شود که رئیس کل بانک مرکزی سخت پیگیر موسسات غیر مجاز است. پیگیری هایی سخت که خروجی آن به نصیحت کردن مردم محدود می شود. سیف بارها گفته است و ما بارها شنیده ایم: «مردم نباید پولشان را به موسسات غیر مجاز بدهند » البته این نصایح حکیمانه به سخنان رئیس کل بانک مرکزی محدود نمی شود و مدتی است که وزیر اقتصاد نیز به جمع ناصحین پیوسته است.
گفتار اینگونه مسئولان اقتصادی و بانکی کشور سوال های زیادی را در ذهن هر انسانی ایجاد می کند:این بزرگواران به گونه ای سخن می گویند که گویی کارشناس اقتصادی هستند و هیچ نشانی از تصدی وزارت اقتصاد و ریاست بانک مرکزی در صحبت هایشان دیده نمی شود. برای مثال سیف گفته بود:« قرار نیست بانک مرکزی به دنبال شناسایی موسسات غیرمجاز باشد و مردم نیز باید به تذکرات توجه کنند» شاید اگر سیف به جای ریاست کل بانک مرکزی، کارشناس بانکی بود، در سخنانش تغییری ایجاد نمی شد.این بزرگواران به گونه ای سخن می گویند که گویی مردم هیچ سپرده ای در موسسات غیرمجاز قرار نداده اند و قرار است همین امروز افتتاح حساب کنند. غافل از اینکه حجم عظیمی از سپرده های مردم در اختیار این موسسات است، بنا به آمارهای رئیس کل چیزی حدود 20 درصد کل نقدینگی کشور.
با این حال، هرچند مردم در این موسسات افتتاح حساب نکنند، اما سرنوشت آن 20 درصد کل نقدینگی کشور چه می شود؟این بزرگواران به گونه ای سخن می گویند که گویی شناسایی موسسات غیر مجاز کاری سخت و نفس گیر است. با این حال به گفته خود رئیس کل بانک مرکزی بخش عمده ای از پول مردم در اختیار 6 موسسه غیرمجاز است که نیازی به شناسایی شدن ندارند. برای مثال موسسه میزان نزدیک به 110 شعبه در کشور داردکه هر کسی می داند!قرار دادن نام غیرمجاز بر موسسات مالی بدون مجوز اقدامی زیرکانه بود که بار مسئولیت را از شانه خود بردارد.
اکثر موسساتی که رئیس کل بانک مرکزی آن ها را غیرمجاز می خواند، در سال 90، با اجازه بانک مرکزی حق فعالیت را با ذکر عنوان «در شرف تاسیس» دریافت نمودند. هرچند برخی از این موسسات شروط بانک مرکزی نظیر عدم وجود حق جابه جایی، تبلیغات و افزایش شعب را زیرپا گذاشتند، اما نباید فراموش کرد که پایه این موسسات در بانک مرکزی بنا نهاده شده است.براساس آنچه در بالا گذشت، بهانه عدم شناسایی و قدرت نظارت بانک مرکزی بی معنا به نظر می رسد. علاوه بر اینکه خیلی از موسسات غیرمجاز سودای بانک شدن را در سر داشتند و در این مسیر اقدام به همکاری با بانک مرکزی می کردند. در این راستا، اقدام به افزایش سرمایه خود نزد بانک مرکزی می نمودند. لذا وجود این منابع موسسات غیرمجاز نزد بانک مرکزی ابزار مناسبی برای کنترل رفتار آن ها بوده است.
همانطور که در یادداشت های پیشین (نظیر بازی برد- برد- باخت میزان) بیان کرده بودم، رفتار مسئولان بانک مرکزی سبب می شود که سپرده گذاران فعلی موسسات غیر مجاز نسبت به این موسسات بی اعتماد شوند. از آنجایی که بنای هر موسسه مالی، اعتماد سپرده گذاران است، با برچیده شدن این اعتماد، سپرده گذاران برای دریافت منابعشان به موسسات هجوم می برند و آنچه ادبیات اقتصادی آن را رانش بانکی(bank run) می خواند، رخ می دهد. یعنی موسسات غیرمجاز که نقدینگی کافی برای پاسخگویی به همه مطالبات مردمی را ندارند،در پرداخت سپرده های مردم ناکام می مانند که باعث نارضایتی مردم می شود.
دقیقا شبیه آن اتفاقاتی که بر میزان گذشت.اگرچه بانک مرکزی در قالب سیاست بی اعتنایی و مسئولیت گریزی به هدف خود یعنی محدود کردن و برخورد با موسسات مالی غیرمجاز و ایجاد بی اعتمادی نسبت به این موسسات به نوعی در بین مردم نزدیک می شود اما آن چه در این میان نباید به فراموشی سپرده شود تکلیف چندین هزار سپرده گذاری است که بعضا با توجه به عبارت هایی چون «در شرف تاسیس» و «تحت نظارت بانک مرکزی» سپرده خود را در این موسسات گذاشته اند و اکنون نیز این انتظار از مسئولان بانک مرکزی انتظار به جایی است که در هرگونه تصمیم و سیاستی در قبال این موسسات منافع و حقوق این سپرده گذاران را نیز لحاظ کنند.
در پایان باید گفت که با وجود این همه نقد از رفتار مسئولان بانکی کشور، این نکته را باید یادآور شد که بنا به قانون پولی و بانکی کشور که مبنای عمل بانک مرکزی است، این نهاد وظیفه نظارت بر غیرمجازهای بازار پولی را ندارد. هرچند که نمایندگان مجلس سعی کردند با استفساریه (تفسیر) قانون پولی و بانکی، بانک مرکزی را به نظارت بر این موسسات مجاب کنند. اما شورای نگهبان این اقدام مجلس را تفسیر قانون ندانست و آن را قانون گذاری خواند. در نتیجه، این اقدام مجلس نیز تاکنون بی نتیجه باقی ماند. با این حال، حل مشکل قانونی نظارت بر بانک مرکزی، مسئله پیچیده ای نیست و مجلس شورای اسلامی با ارائه طرح دو فوریتی قادر خواهد بود که خیلی سریع به این وضعیت پاسخ دهد.
عوارض تحریک تقاضا با ابزار تسهیلات
«عوارض تحریک تقاضا با ابزار تسهیلات»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن می خوانید؛بانک مرکزی پس از مدت ها بحث و بررسی، سقف تسهیلات خرد را افرایش داد. این افزایش پس از آنکه شورای پول و اعتبار به عنوان شورای بالادستی تصمیم گیری های پولی و بانکی، موافقت خود را با این پیشنهاد بانک مرکزی اعلام کرد در دو مورد تسهیلات خرید مسکن و خرید خودرو اتفاق افتاد.
به این ترتیب وام کمک هزینه خودرو حدود دو برابر افزایش یافت و به 15 میلیون تومان رسید. تسهیلات خرید مسکن نیز تحت شرایط خاصی بین 25 تا 60 میلیون تومان افزایش یافته است.
این تصمیمات اگرچه در وهله اول مثبت و در راستای کمک به قدرت خرید جامعه برای تامین مسکن و تهیه خودرو ارزیابی می شود اما از جنبه های مختلف محل تامل است.
الف – بررسی نسبت تسهیلات خرد پرداخت شده به کل تسهیلات توسط شبکه بانکی طی سال های گذشته نشان می دهد که هر ساله شاهد کاهش این نسبت بوده ایم. به عبارت دیگر بانک های کشور به دلایل و علل مختلف هر سال بخش کمتری از منابع خود را به پرداخت تسهیلات خرد (زیر بیست میلیون تومان) اختصاص داده اند. در چنین شرایطی جای این پرسش خواهد بود که چرا باید انتظار داشته باشیم از این پس شبکه بانکی بخواهد یا بتواند منابع محدود خود را به پرداخت تسهیلات خرد که سقف آنها نیز به شدت افزایش یافته است، تخصیص دهد. این پرسش زمانی جدی تر می شود که یادآور شویم نرخ سود سپرده ها و تسهیلات نیز کاهش پیدا کرده و طبیعتاً تغییراتی در روند ماندگاری سپرده ها محتمل است.
ب – رهگیری تصمیمات چند وقت اخیر دولت و بانک مرکزی در حوزه پولی نشان می دهد ایجاد رونق با استفاده از ظرفیت بخش های پیشران اقتصاد در دستور کار قرار دارد. افزایش وام خرید مسکن را نیز باید در راستای همین برنامه تحلیل کرد. کارشناسان معتقدند بخش مسکن با حدود 80 کسب و کار در ارتباط مستقیم و غیرمستقیم است و در صورت ایجاد رونق در خرید وفروش مسکن و به تبع آن ساخت و ساز، تمامی این کسب و کارها نیز به حرکت در می آیند. به همین خاطر نیز دولت به دنبال تحریک تقاضا در بازار مسکن است تا به این ترتیب ساخت و ساز نیز به تکاپو بیفتد. تا اینجا شاید مشکلی نباشد اما نگرانی زمانی پا می گیرد که به آمار صدور پروانه های ساختمانی طی سال های 92 و 93 نگاهی بیندازیم، بنابر گزارش های رسمی مرکز آمار و بانک مرکزی تعداد پروانه های ساختمانی صادر شده تنها طی پائیز سال گذشته نسبت به سال 92 بیش از 45 درصد کاهش یافته است. این کاهش به معنای کاهش حداقل 45 درصدی تعداد مسکن عرصه شده در پائیز سال جاری است. این نسبت در تابستان 93 در مقایسه با تابستان سال 92 نگران کننده تر است چرا که تعداد پروانه های صادر شده 55 درصد کاهش یافته است. به این ترتیب بیراه نخواهد بود اگر مسئولان در این موضوع تامل کنند که اگر با استفاده از ابزار تسهیلات، تقاضا را در بازار تحریک کنند آیا عرضه ای متناسب با تقاضای افزایش یافته صورت می گیرد یا خیر؟ نکته مهم اینجاست که اگر عرضه ای متناسب وجود نداشته باشد، تقاضایی که به بازار وارد می شود با کمبود عرضه مواجه خواهد شد و این اتفاق نتیجه ای جز ایجاد التهاب و تورم به دنبال ندارد. به این ترتیب سیاستی که با هدف ایجاد رونق و خروج سریع تر از رکود اتخاذ شده، به عاملی برای بازگشت به قوس فزاینده تورم تبدیل می شود.
در چنین شرایطی به نظر می رسد دولت باید در اجرای سیاست های رونق آفرین با احتیاط و تامل بیشتری عمل کند تا دستاوردهای مثبت و امیدوار کننده ای که در مهار تورم داشته است از بین نرود.
ج – در مورد وام خودرو، تاملات جدی اجتماعی وجود دارد. شهرهای کشورمان، به ویژه تهران، از رهگذر تولید بی حساب و کتاب خودرو درحال انفجار هستند، هوای شهرها گرفتار آلودگی روزافزون و جاده ها نیز شاهد تصادفات مرگبارند. در چنین وضعیتی، دولت به جای تشویق مردم به خرید خودروی بیشتر باید به توسعه امکانات حمل و نقل عمومی و ارتقاء سطح فرهنگ رانندگی بیاندیشد. افزایش تولید خودرو ممکن است به رونق اشتغال کمک کند، ولی عوارض چندگانه مورد اشاره قطعاً برای جامعه بسیار سنگین خواهد بود.
جنبشهای جدید و مقابله با گسترش معنویت دینی
حجت الاسلام مهدی سالاری: مراد از معنویت دینی در این بخش، همان فطرت انسانیِ است که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است.
معنویتی که برخاسته از گرایشهای مقدس و متعالی آدمیان است. از آنجا که شاخص مهم نظام اسلامی، هویت دینی، معنویت الهی و رسالت فرهنگی آن است، جنبشهای نوپدید معنوی اندیشه و فرهنگ این معنویت را به چالش فراخوانده اند. از سوی دیگر، چون بارقه ای امیدبخش در ظلمات بی هویتی و بی فرهنگی دنیای امروز، به شیفتگان معنویت نوید آزادی داده است، بار دیگر حق و باطل روبه روی هم قرار گرفته اند، البته در نبردی کاملاً نابرابر. جهان استکبار به این نتیجه رسیده که راه مقابله با این نظام الهی مبتنی بر خدامحوری، فقط مبارزه فرهنگی و جنگ نرم است.
یکی از این راهکارها برای مقابله با معنویت الهی و انسان ساز اسلام، ایجاد فرقه ها و عرفانهای بدلی و معنویت کاذب در مقابل معنویت حقیقی و اصیل اسلامی است. معنویت دینی با وجدان انسانها، با جنبه انسانیت انسانها سروکار دارد، بر خوی انسانی انسان ها تأکید می کند. این چیزی است که غرب با آن مشکل دارد و می داند با وجود چنین معنویتی هیچ گاه نخواهد توانست بر انسان ها حکمرانی کند. بنابراین عرفانی را تبلیغ می کند که از سویی خلأهای معنوی بشر را تأمین کند و از سوی دیگر حس ظلم ستیزی و خدامحوری انسان را از آنها دور کند.
جنبشهای نوپدید معنوی بخوبی می توانند چنین مأموریتی را انجام دهند.مقام معظم رهبری در این باره می فرماید: امروز دشمنی اردوگاه استکبار با ایران اسلامی به خاطر اسلام است. آنها با اسلام دشمن هستند که بر جمهوری اسلامی فشار وارد می کنند. آنها با زنده شدن قرآن دشمن هستند که با ملت ایران دشمنی می کنند و همه ملتهای مسلمانی که در راه اسلام مایل به فداکاری و حرکت هستند، باید برای مقابله با دشمنان اسلام، خود را آماده کنند. ما ملت ایران از این حقیقت به خود می بالیم که به خاطر خدا و به خاطر قرآن مورد کینه و عداوت مستکبران عالم قرار گرفته ایم. وا... که آمریکا از هیچ چیز ملّت ایران به قدر مسلمان بودن و پایبندی به اسلام ناب محمدی(صلی ا... و علیه و آله) ناراحت نیست.
جنبشهای نوپدید معنوی با ایجاد جذابیتهای این دنیایی، ارایه مدلهای پر سروصدا، ساختن الگوهای اَبَرانسانی، تلاش می کند انسان دور افتاده از معنویت راستین را به خود جذب کند و از او انسانی مطیع و فرمانبر بسازد تا از این رهاورد هم بر او مسلط شود و هم روحیه ظلم ستیزی و انقلابی او را عقیم کند؛ زیرا تنها چیزی که می تواند موقعیت جهانی غرب را به چالش بکشد و از بین ببرد، روحیه انقلابی و ظلم ستیزی انسانهاست. انسان بیدار و هوشیار قد خم نمی کند و زیر بار ظلم نمی رود، در حالی که ظلم عامل بقای اندیشه غربی و استکبار است.
شرایط سرنوشت ساز منطقه
محمد صفری: تحولات منطقه غرب آسیا، شرایط دشوار و حساسی را سپری می کند، این شرایط که با دستکاری بیگانگان به وجود آمده، هدف اصلی و نخست آن، فشار بیشتر به جمهوری اسلامی ایران است.
در شرایطی که به تیر ماه ۱۳۹۴ نزدیک می شویم و می رود تا نتیجه ۲ سال گفت وگوهای هسته ای ایران و ۱+۵ تعیین تکلیف شود، تغییرات و تحولاتی که در سوریه و عراق در حال شکل گیری است، نشان دهنده دخالت هایی است که آمریکایی ها در این منطقه انجام می دهند.
تقویت هر چه بیشتر تروریست های تکفیری داعش و النصره و توفیقات و تصرفات نظامی آنها در سوریه و عراق، جان تازه ای است که آمریکایی ها و کشورهای همپیمان مرتجع عربی منطقه به آنها دمیده اند.
تا پیش از این شاهد شکست های سنگین تروریست های تکفیری در این دو کشور بودیم که با پیروزی های ارتش و نیروهای مردمی سوریه و عراق همراه بود، اما چند روزی است که ورق برگشته است.
غربی ها و کشورهای مرتجع عربی جنگ نیابتی را علیه ایران آغاز کرده اند و این هشداری بود که رهبر معظم انقلاب در چند نوبت از سخنانشان، به آن اشاره کردند.
آمریکایی ها نه تنها برای مقابله و مبارزه با گروه های تروریستی منطقه
راهبردی ندارند، بلکه برای ماندن و تقویت آنها، راهبردهای خود را پیاده می
کنند. دیگر پشت پرده ای از اتفاقات و تحولات منطقه وجود ندارد و همه چیز
آشکار شده است.
آمریکایی ها از یک سو در موضوع هسته ای فشارهای خود را براساس مطالبات علیه
ایران افزایش داده اند و از سوی دیگر با حمایت از تروریست های تکفیری در
منطقه و همچنین حمایت از تجاوز جنایتکارانه آل سعود به یمن، فاز تازه ای از
دشمنی های خود را علیه ایران آغاز کرده اند.
جمهوری اسلامی ایران، همانگونه که حضرت آیت الله خامنه ای فرمودند،
الگوی مناسبی برای مردم کشورهای مسلمان است که البته این الگو از سوی آنها
دریافت شده و بدون هیچ دخالتی از سوی ایران در چندین کشور در حال پیاده شدن
است.
اما در مقابل ایدئولوژی تاثیرگذار ایران اسلامی، رفتار و واکنش های سران
کشورهای مرتجع منطقه، سخت و با اقدامات نظامی و جنایت و سرکوب همراه است.
چنین واکنش هایی نسبت به بیداری اسلامی مردم مسلمان منطقه، به خاطر ضعف شدید ایدئولوژیک در ساختار تفکری و حاکمیتی آنها است.
فرهنگ مقاومت در مقابل ظلم و ستم اکنون در میان مردم مسلمان کشورهای اسلامی نهادینه شده و رویکرد آنها به سوی اسلام ناب محمدی(ص) دو چندان گشته است. در مقابل چنین فرهنگ و ایدئولوژی که بدون دخالت، جنگ، خونریزی و جنایت در حال گسترش در قلوب مردم است، آمریکایی ها و همپیمانان او تنها راه را برای مقابله آن دخالت نظامی و کشتار مردم بی دفاع و مظلوم عراق، سوریه و یمن می دانند. ضمن آن که با این راهبرد در تلاش هستند تا با تضعیف و ویران ساختن ساختار چنین کشورهایی، جبهه مقاومت تضعیف شود و جمهوری اسلامی در منطقه در محاصره نیروهای نیابتی آمریکا درآید و آنگاه تن به خواسته های غرب در گفت وگوهای هسته ای بدهد.
اکنون در چنین شرایطی که تحولات و اتفاقات منطقه به ویژه در سوریه و عراق واقع شده است، بدون این که به گفت وگوهای هسته ای بی توجهی یا کم توجهی شود، بخش زیادی از ظرفیت های جمهوری اسلامی در حوزه های سیاسی مستشاری و دیپلماسی باید صرف حمایت از مردم و دولت های قانونی کشورهای سوریه، یمن و عراق شود.
آنها اکنون از هر زمان دیگری نیاز به کمک های ایران دارند. اگر این کمک های حمایتی از مردم این سه کشور به قوت انجام نشود، سقوط این کشورها و دستیابی نیروهای تروریستی - تکفیری داعش، تحولات و اتفاقاتی را رقم خواهد زد که آینده روشنی را برای منطقه نوید نمی دهد. اگر می خواهیم جبهه مقاومت، ماندگاری و پایداری خود را همچنان داشته باشد و ظرفیت چانه زنی بالای ایران حفظ شود، توجه بیشتر به این تحولات نیاز فوری است.
باید در گفت وگوهای هسته ای موضوع حمایت آمریکا و کشورهای عربی منطقه از تروریست ها مطرح و مطالبه شود که آنها دست از حمایت این تروریست ها بردارند. این موضوع می تواند یکی از بندهای توافق هسته ای باشد.
شبکه آذری سحر، طلوعی دیگر
محسن پاک آیین: در فرخنده روز میلاد امام سجاد(ع) و آزادی خرمشهر، یک رویداد فرهنگی مثبت در عرصه رسانه رقم خورد و شبکه آذری سحر، برنامه های بیست و چهار ساعته خود را آغاز کرد. امروز جهان در عصر اطلاعات است و به جهت اهمیتی که اطلاع رسانی در حوزه تصمیم گیری دارد، توجه به افکار عمومی در میان سیاستگذاران جهان بسیار مهم تلقی شده است. شبکه جهانی سحر به عنوان نخستین و باسابقه ترین شبکه تلویزیونی برون مرزی صدا و سیما،نیز یکی از عوامل موثر دیپلماسی رسانه ای جمهوری اسلامی ایران بوده و می تواند در هدایت فکری مخاطبان خود موثر باشد. نقش این شبکه در عرصه دیپلماسی رسانه ای و پخش بیست و چهار ساعته برنامه های آذری آن که دیروز در یک مراسم رسمی با حضور آقای سرافراز رئیس صداوسیما آغاز شد، از ابعاد زیر می تواند تحلیل شود:
1ـ این اقدام به نوعی نشانگر توجه نظام اسلامی به ارتقای فرهنگ و زبان اقوام مختلف بویژه مردم شریف آذری زبان ایران است و انجام آن درست یک روز پس از سفر رئیس جمهور به استان آذربایجان شرقی، نماد عملی تمایل نظام به اعتلای زبان آذری به شمار می آید.
2ـ زبان آذری یکی از سه زبان مهم جهان اسلام است و حوزه مخاطبان این زبان یعنی قفقازشمالی و جنوبی، از نظر راهبردی اهمیت ویژه ای در سطح جهانی و منطقه ای دارد و برای جمهوری اسلامی ایران نیز به عنوان همسایه نزدیک به قفقاز مهم است. شبکه سحر می تواند پیام صلح و دوستی انقلاب اسلامی را برای مخاطبان خود در حوزه قفقاز به صورت گسترده منتشر کند.
از این رو، تصمیم به گسترش پخش برنامه های زبان آذری در شبکه سحر اقدامی بجا و بموقع است.
3ـ با توجه به قرابت های فرهنگی و دینی و جغرافیایی ایران و جمهوری آذربایجان و استقبال مردم مسلمان جمهوری آذربایجان از برنامه های شبکه سحر بخصوص پخش مجموعه های داستانی و نظر به تحولات سریع و سازنده در مناسبات دو کشور، بیست و چهار ساعته شدن برنامه های شبکه سحر می تواند موجب تحکیم دوستی و تقویت تعاملات برادرانه فیمابین باشد. اتخاذ رویکرد فرهنگی ـ اجتماعی این رسانه و تلاش برای نزدیک تر کردن مردم دو کشور به یکدیگر، همراه با طرح واقعیت های موجود و معرفی ظرفیت های همکاری به یکدیگر عواملی است که موجب نقش آفرینی مثبت شبکه سحر در تقویت تعاملات تهران و باکو خواهد شد.
4ـ در عصر اطلاعات، رسانه ها به همان میزان که در نزدیک کردن روابط ملت ها تاثیر دارند، می توانند نقش منفی در جهت تضعیف این ارتباطات ایفا کنند. در واقع رسانه ابزار قدرتمندی است که می تواند سبب آشتی و تعامل بوده یا مناسبات دو ملت را منجر به قهر یا تقابل کند. شبکه سحر می تواند با انتقال صحیح و مستقیم اطلاعات بین دو کشور و خارج کردن انتقال اطلاعات از وضعیت غیرمستقیم به وضعیت مستقیم، نقش عوامل ثالث برای اطلاع رسانی نادرست را خنثی کرده و در کاهش سوءتفاهمات و تحکیم مناسبات فی مابین نقش سازنده ای ایفا کند.
5ـ امروز سیمای آذری شبکه سحر بستر مناسبی برای پخش انواع فیلم، مجموعه تلویزیونی، مستند، انیمیشن و گزارش های علمی، آموزشی و خبری است و در عین حال، تولیدات فرهنگی و هنری هنرمندان آذری در ایران و جمهوری آذربایجان را پخش می نماید. تقویت کمی و کیفی دفتر صداوسیما در باکو که سابقه 20 سال فعالیت دارد،در موفقیت برنامه های آتی شبکه سحر نقش مهمی خواهد داشت.
6ـ در سفر اخیر دکتر اخگری، معاون برون مرزی صدا و سیما به باکو درباره مسائل فنی و چگونگی ساماندهی برخی تداخلات در امواج سیگنال های تلویزیونی، پخش برنامه های ایرانی در جمهوری آذربایجان و برعکس، استفاده از ظرفیت ماهواره آذراسپیس تفاهم شد و امید می رود با عملیاتی شدن و ادامه همکاری ها، زمینه تاسیس تلویزیون مشترک بین ایران و جمهوری آذربایجان نیز فراهم شود.
نکته آخر این که تمدن دیرینه و وجود میراث فرهنگی مشترک از مزیت های ارتباطی دو کشور بوده و می تواند به عنوان یک محور مهم برای تقویت دوستی بین مردم دو کشور ایفای نقش کند. رسانه ها نقش مهمی در نزدیک تر کردن دیدگاه های دو ملت نسبت به یکدیگر دارند و تقویت ارتباطات رسانه ای یکی از برنامه های مهم دو کشور است. در این میان شبکه سحر پلی برای ارتباط فرهنگی میان دو ملت ایران و آذربایجان به شمار می آید و امیدواریم بیست و چهار ساعته شدن برنامه های این شبکه، طلوعی دیگر برای نزدیک کردن دو ملت و تقویت مناسبات رسمی بوده و به گفته صائب تبریزی، سحر بتواند با تامل و تدبیر، کلام روشن خود را جهانی سازد.
نفس شمرده زند هرکه چون سحر، صائب کلام روشن خود را جهان نورد کند.
جمهور را نمی فروشیم
حسین قدیانی: حالا به «ممد نبودی...» هم می رسیم که این فعلا پاراگراف اول است. تو گویی ما این همه مدت داشتیم برای شان قصه حسین کرد تعریف می کردیم که حضرات مدعی دیپلماسی، تازه دارند از ما سوال می کنند؛ «مذاکره زن بود یا مرد؟!» ساعتی در رسانه ملی از مذاکرات سخن می گویند و ساعتی هم در دانشگاه، لام تا کام اما حرفی از لغو تحریم نمی زنند! از همه چی حرف می زنند، از همه چی که به نقد داده اند حرف می زنند، از محسنات دشمن حرف می زنند، از زمان و مکان دور بعدی مذاکرات حرف می زنند، از کندی و تندی روند مذاکرات حرف می زنند، از پرانتز و ویرگول و پاراگراف و اختلاف بر سر این جمله و ائتلاف بر سر آن کلمه حرف می زنند، از افق پیش رو حرف می زنند، از آب و هوای لوزان و نیویورک و وین و غذای دیگ پلوی سفارت حرف می زنند، از تفاهم و توافق و چه و چه حرف می زنند، از ابر و باد و مه و خورشید و فلک حرف می زنند، چند وقت است اما هیچ سخنی نمی گویند که عاقبت، لغو تحریم که اساسا و اصولا هدف از مذاکره با آمریکا بود، چه شد، چه می شود؟ می شود، نمی شود؟ گویی یادشان رفته برای چه نشسته اند دور میز با جلاد تحریم! یک گعده دورهمی برای تفریح و تفرج و بگو و بخند هدف بوده یا آنکه لرزه بیفتد بر ساختمان تحریم؟! راستی که بیم آن است در برابر سوال بسیار مهم ما مبنی بر لغو تحریم، دستی بر سر خود بکشند و افاضه فرمایند؛ «مذاکره زن بود یا مرد؟!»
بروم سروقت پاراگراف دوم. گاهی که به ندرت یادشان می آید جنسیت مذاکره را، اظهار می دارند؛ «قرار بود ما یک چیزهایی بدهیم، در عوض تحریم لغو شود». اتفاقا همین جا محل دعوای عقل و خرد و تدبیر و شعور است با همه آن مواردی که ضد اینها تعریف می شوند. مگر ما و یانکی های جلاد تحریم، هدف مشترکی از مذاکره داریم که برداریم همچین ادعا کنیم؛ «قرار بود یک چیزی ما بدهیم و یک چیزی آنها؟!» بگذار مثالی بزنم از مستطیل سبز.
این همانقدر مسخره، غیرعقلانی و عاری از تدبیر است که مربیان بارسا و یووه در کنفرانس خبری قبل از فینال پیش رو، بردارند بگویند؛ «هدف از برگزاری این فینال، آن است که یک گل هایی بارسلونا بزند، یک گل هایی هم یوونتوس!» اما آیا همچین بی خرد حرف می زنند «لوئیس انریکه» و «آلگری»؟! از این فینال مهیج و داغ، هدفی آبی و اناری ها دارند، دقیقا مغایر با هدفی که سیاه و سفیدها دارند! از این مذاکرات، هدفی آمریکا دارد و هدفی ما که هیچ سنخیتی هم با هم ندارند، یعنی نمی توانند داشته باشند. هدف ما از مذاکرات رسیدن به آن توافقی است که در اولین ثانیه اش، همه تحریم ها یکجا لغو شود، لیکن «قرار است یک چیزهایی هم ایران به آن سوی میز بدهد» هدف دشمن از مذاکرات است، نه هدف ما! چطور هدف واشنگتن از مذاکرات، علاوه بر پلمب صنعت هسته ای ما، حتی باید بازجویی از دانشمندان ما، ایضا سرکشی به اندرونی مهمات ما... چه می گویم که حتی تر(!) فضولی در DNA ایرانی جماعت هم باشد، آن وقت دیپلمات ما گشاده دستانه، خود بردارد بگوید «هدف ما از مذاکرات این هم هست که یک چیزهایی به دشمن بدهیم؟!» در این پاراگراف، عجالتا من حتی از عقل و «اوصیکم به عقل» یادداشت قبلی هم صرف نظر می کنم و حضرات را خدا به سر شاهد است که فقط از سر خیرخواهی، دعوت می کنم به همان شعار خودشان یعنی «اعتدال»! آیا این اعتدال است که دشمن، فقط و فقط از «برد» سخن بگوید، ما اما از «برد-برد»؟! بنا را بر خون شهدا و «ممد نبودی...» هم که نگذاری، بنا را حتی در این بند، بر عقل هم که نگذاری، «اعتدال» به چه حکم می کند آقایانی که این شعار را سر دست گرفته اید؟! آیا همخوان با اعتدال است که ما برداریم و همان هدف دشمن از مذاکره را بگنجانیم لابه لای اهداف خودمان از مذاکره؟! آن سوی میز آیا همین کار را با اهداف ما از مذاکره انجام می دهد؟! بنابراین یعنی اتفاقا بنا بر شعار اعتدال، جمهوری اسلامی، مذاکره با دشمن را قبول کرده، تنها و تنها به شرط لغو تحریم و الا مگر ما عاشق دیدن جان کری از نزدیک بودیم یا شیفته شنیدن صدای جلاد تحریم از آن سوی سیم یا بی سیم؟!
پاراگراف سوم اما از 2 تای بالایی هم بامزه تر است! آمریکا واضح تر از آنچه من در ادامه می خواهم بنویسم مکرر در رفتار و گفتار خود نشان داده که «شرط برداشتن تحریم – آن هم نه برداشتن یکجا، بلکه برداشتن قطره چکانی تحریم!- صرف توافق نیست بلکه ایران باید موجبات جلب اعتماد ما را فراهم کند!» اولا اگر بنای دشمن بر این است و لغو تحریم، خیلی هم حالا مرتبط با توافق منتج از مذاکره نیست، اساسا چرا داریم با او مذاکره می کنیم؟! ثانیا گیرم با اهدافی مقدس و ملی، مشخصا مذاکره با یانکی ها را شروع کردیم، حال که ملتفت شدیم همچین است دشمن در عداوت، اصولا چرا این مذاکرات را داریم ادامه می دهیم؟! ثالثا اگر لغو تحریم، نه مرتبط با توافق، بل منوط به آن است که جناب جلاد تحریم، خیر سرش مثلا مطمئن شود و اعتمادش جلب شود که ایران از داشتن انرژی هسته ای، دنبال سلاح اتمی نیست، مگر رئیس جمهور کدام کشور در صحن سازمان ملل ضمن اشاره به فتوای رهبر عالیقدر ایران، صحه بر این مهم گذاشت که جمهوری اسلامی ولو به لحاظ شرعی خواهان دسترسی به سلاح های کشتار جمعی نیست، جز همین رئیس جمهور آمریکا؟! پس اگر مرض دشمن در قصه لغو تحریم، اعتماد به ایران است که دنبال سلاح اتمی نباشد، چرا همان روز سخنرانی معروف و اعتراف معروف تر آقای اوباما، تحریم ها را لغو نکردند؟!
خصومت های دشمن جای خود، لیکن صرف نظر از این خصومت ها، همه اعضای 1+5 و بسیاری از نهادهای بین المللی نظیر همین آژانس، خواسته یا ناخواسته، بارها و بارها اعتراف و اذعان کرده اند که مسیر دستیابی ایران به انرژی هسته ای، از یک مسیر سالم و سلامت می گذرد. خب! اگر دردشان برای لغو تحریم «درد اعتماد» است، چرا ناظر بر این همه اعتراف و آن همه اذعان، تحریم را لغو نمی کنند؟! رابعا... و اما امان از این رابعا که عجیب دل آدم عاقل را به درد وامی دارد. پر واضح است که آن سوی میز، از مذاکره اگر یک چیز را نخواهد همانا لغو تحریم است. این وسط جای پرسشی مهم و اساسی، از دوستان این سوی میز است، بویژه ناظر بر آنچه در پاراگراف اول مرقوم داشته شد؛ احیانا مقصود شما از ادامه مذاکرات چیست؟!
چهارمین پاراگراف را نیز بگذار به سبب ریتم متن، به سوالی برگزار کنم. مثل یکی از آحاد مردم، از جانب مردم سخن بگویی یا حتی از جانب مردم شعار بدهی بد است یا اینکه مدام، جانب اجانب را بگیری و جلاد تحریم را «مودب و باهوش» بخوانی؟! عقل را عجالتا بی خیال! اوصیکم به اعتدال، بلکه دریابید جواب را که کدام بدتر است؟! ما البته هرگز به خود این اجازه را نداده و نخواهیم داد که از جانب مردم حرفی بزنیم، بلکه کار ما به عنوان رسانه متعهد، اساسا و اصولا زدن همان حرف مردم است. انعکاس حرف مردم به دست اندرکاران، سخن گفتن از جانب مردم نیست، بلکه بالاترین خدمت رسانه ای، هم به ملت و هم به دولت است. نوشته های ما در دولت قبل الحمدلله کاملا موجود و آشکار است. ما حتی آن زمان که رئیس جمهور، منتخب خودمان بود، هرگز جمهور را به رئیس جمهور نفروختیم، فلذا الان هم دلیلی نمی بینیم که ارگان جمهور بودن را به بولتن رئیس جمهور بودن بفروشیم. احدی نمی تواند ما را از انعکاس حرف مردم بازدارد. فی المثل یوم الله 22 بهمن، شعار همه ملت -خواه به آقای روحانی رای داده باشند یا آن دیگران- این بود که «مذاکره باید با عزت باشد». یعنی خواهش و تمنای آقایان از اصحاب رسانه و اهل قلم این است که فریاد برآمده از حنجره جمهور را سانسور کنیم؟! سرهنگ بودن و جان در طبق اخلاص گذاشتن که البته لیاقت می خواهد اما تمنای سانسور حرف جمهور، زیبنده هیچ دولتی نیست. این از بحث زیبای «جانب» اما برویم سروقت «جیب». براستی دست ما در جیب مردم است یا آقایانی که 2 ساعت از متن و حاشیه مذاکرات حرف می زنند، بی آنکه یک کلام درباره لغو تحریم سخنی شایسته و بایسته بگویند؟! دست ما در جیب مردم است یا آقایانی که بساط پهن می کنند بلکه به دسترنج جیب و عرق جبین دانشمندان این مردم، مهر پلمب بخورد؟! متاسفانه بدترین دستبرد به جیب مردم، آنجاست که دست کنی در جیب جان و خون و آبروی نابغه ترین جوانان وطن، تا آنچه را به قیمت «جان» خریدند، نه به «نان»، بلکه به ثمن بخس بفروشی! فلذا اگر بعضی ها مشکل با شعائر ملت دارند، خوب است ناسزای آن را بار اصحاب رسانه نکنند!
در پنجمین پاراگراف، توصیه آن است که ضمن پرهیز از بعضی ندانم کاری ها، لطف کنند و کشور را وارد فضای ناامنی و احیانا جنگ نکنند. ما البته بیمی از جنگ با دشمن نداریم که هیچ، مترصد فرصتی هستیم تا انتقام خون شهدای وطن را از جلاد تحریم بگیریم، لیکن اجازه بازدید از تاسیسات نظامی کشور به دشمن، دقیقا یعنی چه؟! نشاندن اندیشمند جوان کشور، جلوی مشتی جاسوس اجنبی، دقیقا یعنی چه؟! بعضی ها بفرمایند جمهوری اسلامی 300 هزار شهیدِ خمینی بت شکن را با رژیم بعثی اشتباه گرفته اند یا رژیم قبلی؟! خرمشهر، همان خاکی بود که روزی دست دشمن افتاد و دگر روز به لطف خدا و به برکت خون سرخ شهدای دهم اردیبهشت 61 آزاد شد. اینک که سردار و سرباز و سرهنگ و بسیجی و سپاهی و ارتشی و مدافع حرم و یکی هم همین شهید حی و زنده یعنی حاج قاسم سلیمانی، چشم طمع دشمن به خاک مقدس ایران عزیز را کور کرده، آیا رواست در یک بی خردی، این بار به جای خاک، گرای انبار مهمات وطن را به دشمن دهی؟! اگر خاک مقدس است ـ که هست ـ عقل نخبه ایرانی از خاک هم مقدس تر است. و اگر خاک هرگز نباید به قدوم ننگین دشمن آلوده شود ـ که نباید شود- به طریق اولی، نشاندن اندیشمند ایرانی در میز بازجویی اجنبی حرام اندر حرام است. ما فقط مدافع حرم عقیله بنی هاشم نیستیم، بلکه پاسدار حریم عقل سرخ دانشمندان خود نیز هستیم و این یکی را دقیقا از جانب جمهوری عزیز اسلامی عرض می کنیم که هرگز اجازه نمی دهیم حرمت این حریم خردورز و علم اندیش، ذره ای مخدوش شود.
نوبت پاراگراف دیگری است. برایم سوالی پیش آمده مدت ها؛ چرا کدخدایی که دیگر نیست، وقتی می خواهد ناظر بر سردار سلیمانی سخن بگوید، همچین با احترام از ایران و ایرانی حرف می زند که تو گویی با شیربچه های حیدر کرار و بسیجیان اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیه السلام طرف است اما همین که ناظر بر مذاکرات سخن می گوید، کأنه می شود دیو درنده؟! آنی تهدید می کند، آنی تحقیر می کند، آنی فحش می دهد و آنی گزینه نظامی را روی همین میز مذاکره به رخ می کشد؟! آیا این حق برایم محفوظ نیست که از بعضی ها بپرسم دقیقا در این مذاکرات، چه به دشمن می گویید و چه از دشمن می شنوید که اجنبی، هر دور از مذاکرات، وحشی تر از دور قبل در شیپور جنگ می دمد؟! اینگونه می خواستید «سفره صلح» را پهن کنید؟! با قلقلک دادن گلوله های دشمن، صلحی پا برجا نمی ماند! جنابعالی خیلی اگر دنبال امن و امان و امنیت و آرامش و صلحی، این همه به دشمن اذن نده تا ولو در حد حرف، سخن از بازدید مراکز نظامی وطن براند! اینکه دیگر فهمش، خیلی هم حالا عقل نمی خواهد، یک جو فقط عقل می خواهد! یک جو!
در هفتمین پاراگراف، سوال این است؛ مذاکرات اخیر بویژه در این بازه زمانی یک ساله، دقیقا چهره ملت ایران را نزد کدام دولت ها موجه کرده؟! دولت آمریکا؟! شخص اوباما؟! شخص جان کری؟! یا شاید هم منظور خانم وندی شرمن است؟! خودتان هم می دانید که منظورتان از «دولت ها»یی که می گفتید مشخصا «دولت کدخدا» بوده و بس! او که هر روز دارد به تو بد و بیراه می گوید! این مذاکرات، آن هم زیر سایه تهدید و تحقیر، آسیب به حیثیت گرانقدر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی نزد ملل آزاده دنیا نزند، الباقی افاضاتی که می فرمایید پیشکش!
هشتمین پاراگراف را می خواهم اعتراف کنم که ما اهل آرمان و عقیده هستیم
اما با این همه، شما را توصیه می کنیم به عقل. ما اهل شهید و شهادت هستیم
اما با این همه، می خواهم شما را توصیه کنم باز هم به عقل. ما اهل سوم
خرداد هستیم و آن روز که شما داشتید آزادسازی خرمشهر را جشن می گرفتید،
حدود 20 روزی از شهادت پدران ما در 10 اردیبهشت 61 گذشته بود اما با این
همه، می خواهم شما را توصیه کنم باز هم به عقل. محل دعوای ما با شما، نه
اصول است و نه مقدسات که اساسا آدم اصیل، مذاکره نمی کند که مذاکره کرده
باشد، بلکه مذاکره می کند برای مثلا لغو تحریم، خلاصه که هدفی! عقل، عقل،
عقل... این است همه توصیه ما به شما. عقل می گوید؛ به جای جیب، استعانت از
زانوی ملت خود بگیر! عقل می گوید؛ تحریم را توافق منتج از مذاکره –آن هم
مذاکره با این سبک و سیاق!- هرگز لغو نمی کند، بلکه باید نگاه به درون
داشته باشی! و آن هم، نه به یارانه جیب ملتت که به عرق جبین مردمت! عقل می
گوید «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، نه کدخدا! آخر یکجوری برای ما از سران
روسیاه کاخ سفید سخن می گویید کأنه ما با یک «سفینه نجات» طرفیم که از فرط
ادب و هوش، در دوگانه گلوله سعودی و کودک یمنی، طرف عروسک یمن را گرفته!
***
لیالی مبارکی است. عشق است تقدیر تقویم، آنجا که سقای آب و ادب، حسین علیه
السلام را حتی در صفحات سررسید هم تنها نمی گذارد. تا عاشورا ساعت ها مانده
بود که شمر، امان نامه خود را به علمدار کربلا نشان داد! آهای کسانی که
فکر می کنید کربلا درس مذاکره است، مذاکره را از «عباس بن علی» بیاموزید!
آنجا، آن روز، آن شب، دشمن واقعا امان نامه نشان علمدار کربلا داد اما قمر
منیر بنی هاشم، دست از دامان سیدالشهدا بردارد که مثلا چه کند با آن امان
نامه لعنتی؟! آهای کسانی که فکر می کنید کربلا درس مذاکره است، لطفا اجازه
دهید شمر زمانه، امان نامه اش را رو کند، بعد! اینکه هر روز دارد به شما
ناسزا می گوید، بی هیچ امان نامه ای! با این حساب، آیا زود نیست «مودب و
باهوش» خواندن شمر زمانه؟! آهای کسانی که فکر می کنید کربلا درس مذاکره
است، کدخدا به شما امان نامه نشان نخواهد داد! پس ان شاءالله... لابد «فی
امان الله»!
شواهد شکست جنگ نیابتی
«شواهد شکست جنگ نیابتی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن می خوانید؛آنچه که این روزها در منطقه با طراحی غرب در حال پیگیری است، کاهش توان جبهه مقاومت است. تجربه جنگ افغانستان و عراق که هزینه هنگفتی را بر روی دست آمریکا گذاشت، کافی بود تا درس عبرتی بگیرند و جنگ های طراحی شده نیابتی به علاوه هزینه های آن را بر گرده برخی کشورهای بی خرد منطقه تحمیل کنند. لذا برای زمینه سازی این جنگ های نیابتی، از اهرم اقتصادی با استفاده از کاهش قیمت نفت که در دهه های اخیر بی سابقه بوده است نیز کمک گرفتند. پیش از این توطئه نفتی، حتی اگر در تاسیسات نفتی کشوری مانند اکوادور و نیجریه اتفاق کوچکی روی می داد، سبب بالا رفتن قیمت نفت می گردید.
همچنین قیمت نفت به هنگام وقوع جنگ در لیبی که سهم یک و نیم میلیون بشکه در روز در سبد نفتی اوپک را دارا بود، حدود 40 دلار افزایش پیدا کرد، اما در حالی که منطقه ملتهب است، قیمت آن از بشکه ای 50 دلار تجاوز نکرده است. اگر به زمان کاهش بی سابقه قیمت نفت بازگردیم، در می یابیم که هیچ دلیل موجهی ورای آن وجود نداشت. عرضه و تقاضا به حالت گذشته و در شرایطی به نسبت متعادل در جریان بود و این افت 50 درصدی با برهان اقتصادی همراه نبود.
بنابر این، به نفت به عنوان ابزار سنجش سیاست های غرب باید نظر داشت و یکی از نشانه های طراحی جنگ نیابتی در این منطقه، مواظبت بر ثابت نگه داشتن قیمت نفت در شرایط متشنج فعلی است. نشانه دیگر از هدف آنان برای فرسوده کردن توان جبهه مقاومت در منطقه، سخنان رئیس جمهور آمریکا و هم پیمانان ایالات متحده به هنگام تشکیل ائتلاف به اصطلاح ضدّداعش است که از «جنگ ده ها ساله» سخن به میان آوردند. این موارد علاوه بر موارد ذکر شده، نشانه هایی است که گویای ناتوانی آنان در رویارویی مستقیم با ایران است.
در تابستان دو سال پیش، زمانی که آمریکا در آستانه حمله به سوریه بود، آسیب پذیری رژیم صهیونیستی و توانمندی حزب الله لبنان باعث شد تا ایالات متحده از انداختن «جرقه در انبار باروت» صرفنظر کند. در واقع آنان به این نتیجه رسیدند که در برابر سدّ محکم مقاومت در منطقه نمی توانند از قلدرمآبی های گذشته سودببرند و باید در دراز مدت با استفاده از عناصر تکفیری برای ایجاد تحرکات ایذایی و فرسایشی به اهداف خود دست یابند.
زمانی که ائتلاف ضدّداعش تشکیل گردید، تحلیل گران معتقد بودند که این ائتلاف برای مقابله با تکفیری های داعش در منطقه نیست بلکه نوعی از «هماهنگی منطقه ای بین ارتش های منطقه برای اهداف آینده آمریکا است.» این پیش بینی درست بود و می بینیم که شباهت های زیادی بین ائتلاف ضدداعش و ائتلاف ضدیمن وجود دارد؛ حال آنکه انقلابیون یمنی با عقاید تکفیری مخالف هستند. زمانی به دروغگویی آمریکا برای نابود کردن داعش پی می بریم که فعالیت آنان در موصل عراق و رقّه سوریه منحصر و محدود بود و به راحتی می توانستند آنها را در همان روزها و هفته های اول ریشه کن کنند. اما چنین کاری به صلاح نبود زیرا باید محملی برای حضور در قالب جنگ نیابتی، دست و پا می کردند. اکنون آنان هدف بزرگ تری را در سر می پرورانند.
تمام متحدین ایران در سوریه، عراق و یمن مورد حمله قرار گرفته اند. تنها جایی که نتوانسته اند بدانجا رسوخ کند، ایران است و با این استدلال که دوستان ایران در یمن سرگرم دفاع و در سوریه و عراق به شدت مشغول دفع حملات تکفیری ها هستند، به فکر واهی حمله به کشورمان افتاده اند. از نظر زمانی هم بهترین فرصت برای پیاده کردن این نقشه شوم به وجود آمده است. راهبرد هوشمندانه سیاسی، مشاوره ای و تبلیغاتی ما دفاع از متحدین کشورمان در عراق و سوریه و یمن بوده و همیشه امنیت آنان را امنیت خود به شمار آورده ایم. آنچه سرگرم پیاده سازی آن در منطقه هستند، مبتنی بر ائتلاف ضدّداعش است که پیشتر، صف بندی سیاسی آن مشخص و معین گردیده بود.
گرچه حضور کشورهایی مانند سودان و مغرب در ائتلاف ضدّ یمن را شاهدیم، اما ماهیت آن همان ائتلافی است که از نیروهای منطقه علیه منطقه بهره کشی می کند. پیاده نظام تبلیغاتی این اقدام پیش تر، با کمک های مالی حرام و فراوان عربستان سعودی به مناطق شرقی کشور ارسال شده است. دشمن در صدد بود در زمان خیزش طالبان در افغانستان، چنین حرکتی را صورت دهد اما نقشه آن تحقق پیدا نکرد. گواه این مدّعا، آتش پرحجم تبلیغات روزنامه های منطقه است، به نحوی که در صورت چندی پیش حمله احتمالی، افکار عمومی، پشتیبان آن باشند.
چندی پیش در دیدار ستاد پیشمرگان کرد با رهبر انقلاب، ایشان تاکید کردند: «البته در ایران دشمن از تحریکات قومیتی در مورد کُردها نمی تواند استفاده کند، اما به دنبال برانگیختن آتش تعصبات مذهبی و اختلاف شیعه و سنی علیه یکدیگر هستند.» تاکید معظم له بر تصمیم برخی حاکمان سفیه منطقه برای کشاندن جنگ نیابتی به مرزهای ما، با توجه به پیشینیه حساسیت مرزهای مورد نظر ایشان است.
منطقه ای که در سال های اخیر بحران ساز بوده و ناآرامی های تلخی از آن ناحیه متوجه کشور شده است، مرزهای شرقی کشور و شعله ور شدن اختلافات تفرقه افکنانه به بهانه حمایت از برادران اهل سنت در منطقه سیستان و بلوچستان است و احتمال می رود برخی حاکمان نادان با استفاده از گروه های تندرو در پاکستان و افغانستان، از این ناحیه در صدد شعله ور کردن آتش جنگ باشند و با توجه به آمادگی های فوق العاده نیروی دریایی سپاه و ارتش جمهوری اسلامی ایران، ورود دشمن از منطقه خلیج فارس یا مرزهای غربی بعید است.
برنامه ناموفق آمریکا برای حمله به ایران در سال 2006 به دلیل بازدارندگی بیش از حدّ نیروهای نظامی ما بود و تصریح رهبری به اینکه خیز آنان برای بازرسی از مراکز نظامی با هدف ارزیابی توان دفاعی برای طراحی همان جنگ نیابتی است، با توجه به قرائن موجود بسیار دقیق است. هشدار چند سال پیش ایشان مبنی بر اینکه دوران زدن و گریختن تمام شده، باعث شد تهدیدات از ایران دفع شود و تاکید قاطع ایشان بر مجاز نبودن بازجویی از دانشمندان و بازرسی از مراکز نظامی نیز اخطار لازم را به دشمنان داده و همین مقدار کافی است تا آنان در نقشه های خود تجدید نظر کنند.
خطر درکمین است، وحدت کجاست؟!
حمیدرضا عسگری: در نوشتار قبلی درمورد "پیچیدگی و خطرناکی" داعش، برای امنیت منطقه و کشورمان مطالبی را بیان کردیم، هرچند قصد ایجاد نگرانی و تشویش اذهان عمومی را نداریم و دلگرم از صلابت نیروهای امنیتی و نظامی کشورمان هستیم، اما...
باید نسبت به ویژگی ها و شرایط تاریخی که در آن قرار داریم بینش و فهمی عمومی حاصل گردد، تاهمگان درمورد نوع گفتار، کردار و عملکردهای رسمی و غیر رسمی خود توجه کافی داشته باشند. اهمیت این موضوع به قدری است که فرماندهان نظامی ما نسبت به فعالیت های این جریان تروریستی در نزدیکی مرزهای کشور هشدار داده اند و برای تقویت بنیه نظامی نیروها و ادوات نظامی جنگ زمینی تاکید جدی داشته اند. ما امروز با چهره تازه ای از تهدیدات روبرو هستیم که از نظر نوع، شکل و اندازه با گذشته فرق دارد. امروز داعش از حمایت های اطلاعاتی، تسلیحاتی ومالی بسیار قوی برخوردار است که از سوی کشورهای حامی آن مدام بروز رسانی می شود.
باید توجه داشت که امروز میل سیری ناپذیری داعش برای گسترش اشغالگری و توسعه طلبی خود حد و مرزی را مشخص نکرده است و به هرکجا که لازم بدانند و تواناییش را داشته باشند یورش می برند. نقشه جغرافایی پراکندگی آنها نشان از نوع عملکرد حساب شده آنها و حامیانشان دارد. امروز تمامی گذرگاه های زمینی سوریه و عراق در دست داعش است و این یک امتیاز استراتژیک برای بقای حضور آنها در این مناطق می باشد و کار را برای نابودی و مقابله بسیار مشکل می سازد.
کافی است علت این نفوذ بی دردسر و کم هزینه داعشی ها در عراق را مورد توجه قرار دهیم، تا حرکت شطرنجی آنها را در مقیاس کشور خود پیش بینی کنیم. درعراق مشاهده می شود که مقامات ارشد سیاسی و نظامی این کشور اعلام می کنند که نیروهای ارتش و پلیس محلی بدون هیچگونه درگیری و با فرار از میدان درگیری شهرها را تحویل داعش می دهند!. علت کاملاً مشخص است و چیزی نیست جز عدم وحدت داخلی و یکپارچگی درمقابل تهدیدات خارجی. البته درعراق شکاف ها بسیار عمیق تر است و مسئله اختلافات مذهبی و قبیله ای به سبب سوء مدیریت های چند سال اخیر، عرصه را براین کشور تنگ کرده است.
اما در کشور ما باید براین نکته تاکید کنیم، عدم وحدت در موضوعات ملی که از حساسیت بالایی برخوردار است، می تواند آفتی برای به خطر افتادن سلامت انسجام درونی کشور تلقی گردد. دروضعیت حساسی که کشور در سخت ترین دور از مذاکرات هسته ای قرار گرفته و ازسوی دیگر تحولات بسیار مهم و خطر آفرینی در منطقه درحال رخ دادن است، به هیچ عنوان نمی توان پذیرفت که افراد و گروه های سیاسی همچنان بر سر خواسته ها و رقابت های حزبی خود اصرار داشته باشند و خواسته یا ناخواسته برای کشور هزینه و مشکل آفرینی کنند.
برکسی پوشیده نیست که استفاده ابزاری از داعش برای امتیاز گیری غیر مستقیم و فشار برایران در مذاکرات هسته ای، در دستور کار غرب قرار دارد، لذا در چنین اوضاعی چطور می توان آنچه را که غرب انتظارش را می کشد( عدم وحدت درونی) برای آنها محقق کرد.
اگر سیاسیون و مسولان اندکی در مورد حساسیت وضعیت کشور و منطقه تامل داشته باشند، متوجه می شوند که گره کور این تحولات با پایان مذاکرات هسته ای امکان پذیر خواهد بود!. شاید عده ای بگویند که ارتباط دادن مسئله هسته ای به تحولات منطقه کار درستی نیست، اما باید درجواب گفت که در عرصه سیاست تمام گفتار و کردار کشورها در یک چارچوب هدف گذاری می شود. سیاست هسته ای غرب و عداوت های عربی نسبت به کشورمان به هیچ وجه از هم جدا نیستند و یک همپوشانی اهداف را دنبال می کنند.
پس باید نسبت به وضعیت موجود توجه کافی داشت و بیهوده جلوتر از خط و مشی های مشخص شده از سوی بزرگان نظام حرکت نکنیم. آن دسته از کسانی که با اهداف گوناگون به دنبال برهم زدن انسجام سیاسی کشور هستند باید بدانند که در مسائل کلان ملی که منفعت و امنیت ملت و کشور مدنظر است، نباید اخلال ایجاد کرد و با عوام فریبی و شلوغ کاری آب را گل آلود نمود، چرا که این رویه جز ضرر عمومی و فرصت دهی به دشمنان برای تغییرنقشه وافزایش فشار بر ایران حاصل دیگری نخواهد داشت. امیدواریم این درک در یک فضای عمومی در کشور نهادینه شود.
باز هم بنزین
سید حمید حسینی: یکسان سازی قریب الوقوع نرخ بنزین سهمیه ای و آزاد از چند منظر قابل بررسی است. سال گذشته دولت با افزایش قیمت بنزین سهمیه ای به ٧٠٠ تومان و آزاد به ١٠٠٠ تومان و افزایش ١٦ درصدی بهای گازوئیل، بخشی از کسری منابع هدفمندی یارانه ها را که بیش از ١٢هزار میلیارد تومان بود، جبران کرد. در هنگام بررسی لایحه بودجه سال جاری نیز صحبت از افزون بر شش هزار میلیارد تومان کسری بودجه هدفمندی به میان آمد که دو راه بیشتر برای آن وجود ندارد؛ یا با حذف یارانه متعلق به قشرهای متوسط به بالا، این کسری تأمین شود یا دولت، قیمت حامل های انرژی را افزایش دهد. همچنین در قانون برنامه پنجم توسعه که در سال آخر آن هستیم، مقرر شد تا پایان برنامه، بهای فراورده های نفتی در کشور به ٩٠ درصد «فوب خلیج فارس» برسد، بنابراین از نظر قانونی دولت در جهت برنامه پنجم و برنامه آزاد سازی قیمت انرژی حرکت کرده است.
در حال حاضر که بهای نفت خام کاهش یافته است، هزینه تولید هر لیتر بنزین حدود ٦٠ سنت، یعنی معادل هزارو ٨٠٠ تومان است که فاصله قابل توجهی با قیمت های نرخ سهمیه ای و آزاد فعلی دارد. یارانه داده شده به بنزین، از یک سو به مصرف بی رویه دامن می زند و از سوی دیگر، قاچاق را افزایش می دهد. با نزدیک شدن به فصل تابستان، برخی پالایشگاه های کشور به سمت تعمیرات اساسی می روند و ممکن است حدود دو ماه تعطیل باشند. فشارهای منطقه ای و ماجرای یمن، تأمین و خرید بنزین را برای دولت دشوار و حجم یارانه ها و مسائل دیگر، شرایط را با گذشته متفاوت کرده است.
اجرای بخشی از فاز دوم هدفمندی یارانه ها در سال گذشته نشان داد با توجه به شرایط رکودی اقتصاد، آثار تورم زا بر آن مترتب نیست و تورم در حدود ٥/١٤ درصد تثبیت شد. ممکن است تک نرخی شدن بنزین، مغایر با عدالت دانسته شود. البته دولت گذشته که داعیه عدالت محوری داشت، آثار مشخصی بر اقتصاد برجای گذاشت، اما دولت فعلی اعلام کرده به جای شعار، در پی کار کارشناسی و علمی است. حدود ٢٥ میلیون لیتر از مصرف روزانه، به بنزین آزاد اختصاص دارد و این رقم قابل توجهی است. دولت می تواند با افزایش قیمت بنزین آزاد، به تأمین منابعی که نیاز دارد، بپردازد. درواقع اگر دولت نتواند نقدینگی ای را که یارانه نیاز دارد، تأمین کند ناچار به برداشت از بودجه عمرانی است. نقش بودجه های عمرانی دولت در رونق اقتصادی هم که نیازی به یادآوری ندارد.
به هرحال کاهش ٥٠ درصدی بهای نفت خام، محدودیت های ناشی از تحریم و مسائل منطقه ای در کنار مصرف بالای حامل های انرژی در کشور و تأمین منابع یارانه های نقدی، سبب شده وزارت نفت از چند جهت تحت فشار قرار بگیرد. اگر دولت نگاه کلان تری به عرصه اقتصاد داشته باشد، نفت ٤٥ دلاری فرصت خوبی برای آزادسازی قیمت بنزین است. بر این اساس، قیمت یک لیتر بنزین حدود هزارو ٣٠٠ تومان خواهد بود. بنزین نسبت به مسکن، نان و کالاهای اساسی ای که نیاز مردم است، اهمیت کمتری دارد. اصرار بر قیمت گذاری از سوی دولت، ادامه اشتباهات گذشته است.
به نظر می رسد امروز هم اگر اجبار محدودیت ها نبود، دولت به سمت واقعی ترشدن بهای بنزین حرکت نمی کرد. اگر دولت از نرخ گذاری برای بنزین و خوراک پتروشیمی ها- که هر سال سبب بحث ها و ایجاد جو روانی در جامعه می شود- دست بردارد، آن گاه می توان با بین المللی کردن قیمت بنزین، به سمت اصلاحات ساختاری اقتصادی در این حوزه حرکت کرد. همیاری مردم سبب خواهد شد دولت با کسب منابع لازم از این بخش و هم زمان حذف یارانه افراد غیرنیازمند، به سوی تحقق عدالت اجتماعی و کمک به حدود ١٥ میلیون جمعیت نیازمندِ حمایت، گام بردارد.
نیاز به خانه احزاب برای فعالیت حزبی
نجفقلی حبیبی: بالاخره مجمع عمومی و فوق العاده خانه احزاب برگزار شد و تصمیمات مهمی هم در آن جلسه گرفته شد.اصولگرایان به ویژه حزب موتلفه اسلامی هم که همواره به روند انتخابات خانه احزاب انتقاد داشتند در این جلسه شرکت کردند. اعضای شورای مرکزی خانه احزاب بر اساس رای اکثریت انتخاب می شدند و چون تعداد احزاب اصولگرا در خانه احزاب کم بود آنها نمی توانستند ریاست این خانه را به دست آورند.
بنابراین اصولگرایان این انتقاد را وارد می کردند که اصلاح طلبان احزاب کوچکی را تشکیل داده و به عضویت خانه احزاب درآوردند و به این وسیله رای اصلاح طلبان از اصولگرایان همواره بیشتر است. بنابراین آن ها تمایلی برای بازگشایی خانه احزاب نداشتند و در این دوره نیز که محمدحسین مقیمی معاون سیاسی وزیر کشور احزاب را برای حضور در مجمع عمومی خانه احزاب دعوت کرده بود، اصولگرایان شرط و شروط هایی را برای حضور در این جلسه مطرح کردند.
در پاسخ به انتقاد اصولگرایان باید به این نکته اشاره کرد که شاید از نظر ظاهری انتقادات اصولگرایان درست باشد اما قانون گفته است که هر حزب در انتخابات خانه احزاب یک رای دارد. بنابراین حزب موتلفه با احزاب کوچک یک رای دارند. قانون بیان نکرده که به تعداد اعضای حزب، آرای آن ها در خانه احزاب تعیین شود.البته اصولگرایان هم احزاب خلق الساعه فراوانی دارند به ویژه در زمان انتخابات بسیاری از این احزاب تشکیل می شود ولی پس از طی دوران انتخابات این احزاب منحل می شود در حالی که اصلاح طلبان احزاب خود را منحل نمی کنند.ممکن است احزاب اصلاح طلب کوچک باشند اما آنها در طول سال و نه فقط در دوره انتخابات فعالیت دارند.
اما به هر حال جلسه مجمع عمومی و فوق العاده خانه احزاب با حضور تقریبا 130 حزب برگزار شد و با تمام حاشیه هایی که داشت در پایان تصمیم گرفته شد که احزاب پیشنهادات خود را برای تغییر اساسنامه تهیه کرده و به دبیرخانه خانه احزاب ارسال کنند. بنابراین احزابی که به روند اجرایی خانه احزاب و انتخابات آن انتقاد دارند بهتر است پیشنهادات خود را مطرح کنند زیرا اکنون بهترین فرصت برای ارائه پیشنهاد است مثلا یک پیشنهاد می تواند این باشد که رای احزاب متناسب با تعداد اعضای آن ها باشد البته در این شرایط مسئله احراز اعضای حزب مطرح می شود زیرا ممکن است با سندسازی تعداد افراد حزب بیشتر معرفی شود.
به نظر من کشور و جامعه به حضور احزاب نیاز دارد و باید زمینه برای فعالیت احزاب فراهم شود. از سویی باید همه قبول کنند که خانه احزاب یک تشکل صنفی است که برای پیگیری مطالبات احزاب و برطرف کردن موانع فعالیت آنها تشکیل شده است بنابراین احزاب باید به دنبال تعامل با یکدیگر برای بازگشایی خانه احزاب باشند.
من به اصلاح اساسنامه قانون احزاب و بازگشایی این خانه بسیار امیدوارم زیرا اکنون همه به این نتیجه هم رسیده اند که با تک محوری و خودمحوری به جایی نمی رسند . اصولگرایان متوجه شدند که با حضور نیافتن در جلسات خانه احزاب مشکلی حل نمی شود و اصلاح طلبان نیز فهمیده اند نباید دچار غرور شوند. اکنون همه متوجه شدند که برای ادامه فعالیت احزاب به خانه احزاب نیازمندیم.
ظریف در منگنه!
شایان ربیعی: محمد جواد ظریف صبح دیروز در مجلس بود و شب گذشته اش در کنسرت موسیقی آهنگسازان برای بزرگداشت هوشنگ کامکار! صبح و شبی که برای مرد اول دیپلماسی ایران تفاوتشان از آسمان تا زمین بود. هرچه آن شب ظریف با نوازش نت های موسیقی آرام گرفت، صبح فردایش با داد و هوار تعدادی از نمایندگان تندرو و مخالف مذاکرات هسته ای مواجه شد.داستان روز گذشته مجلس، یک داستان تکراری است! داستان مخالفت همیشگی چند نماینده تندرو که این بار سعی کردند با حاشیه سازی گسترده، جلسه غیرعلنی مجلس برای توضیحات تیم مذاکره کننده درباره روند مذاکرات را پرتنش و التهاب آلود جلوه دهند.
مخالفت این نمایندگان اینبار نیز با داد و هوار همراه بود، همچون بسیاری دیگر از این جنس مخالفت ها! البته گویا این نمایندگان به داد و هوار در یک جلسه رسمی عادت دارند و با این رفتارها سطح درک عقلانی و منش خردمندانه و دیپلماتیک شان را مشخص کرده و خود را از دیگران تمییز داده اند، اما با وجود این، داستان صبح دیروز با همه حاشیه سازی های گذشته یک تفاوت مهم داشت! و آن به اوج رسیدن این منش غیردیپلماتیک است.
صبح دیروز که با حضور تیم مذاکره کننده در مجلس برگزار شد، ظریف پیرامون روند مذاکرات به نمایندگان مردم گزارشی ارائه کرد و نمایندگان مردم نیز آن را پذیرفتند! افزون بر این رئیس مجلس نیز گزارش ظریف را کافی توصیف کرد. بنابراین جلسه روز گذشته مجلس، به خوبی در حال برگزاری بوده و مجلس نیز با منطق دیپلماتیک خود آن را کافی دانسته است اما این چیزی نیست که نمایندگان تندرو را نگران نکند! آنها مجبورند برای وارونه نشان دادن این اتفاق، جلسه را به حاشیه بکشانند، داد و هوار کنند و فریاد سربدهند تا بلکه با حاشیه سازی، روزنه ای برای تنش آلود بودن جلسه روز گذشته و متهم کردن تیم مذاکره کننده بیابند.
آیا این نمایندگان نمی دانند که این گونه برخوردهای خصم آلود چه هزینه هایی برای کل کشور دارد؟ آیا آنها نمی دانند که با ساخته و پرداخته کردن داستان تخیلی خیانت تیم هسته ای به کشور در جامعه التهاب ایجاد می کنند؟
بی تردید باید ریشه های برخی التهاب ها در برخی مناطق کشور از جمله تجمع های اخیر در پایتخت علیه مذاکرات هسته ای را در رفتارهای عجولانه و غیردیپلماتیک این تعداد از نمایندگان جستجو کرد! و گرنه چه کسی از مردم در سالی که نام همزبانی و همدلی مردم و دولت را بر پیشانی دارد، علیه رویکرد دولت در مذاکرات هسته ای، تجمع بی مجوز برگزار می کند و در پلاکاردهایی که حمل می کند، وزیر امور خارجه کشور را «خائن» می نامد؟
پر واضح و بدیهی است که این گونه مواجهه با تیم پنج، شش نفره ظریف که یک تنه با همه توان دیپلماتیک شش کشور بزرگ و اثرگذار جهان در مدتی نزدیک به دو سال مذاکره می کنند و باید تمام هم وغمشان را در این باره به کار بگیرند، بسیار آشوب زا و علیه امنیت ملی است و با قاطعیت باید با آن برخورد کرد!
این نمایندگان آیا نمی دانند که این حاشیه سازی ها و درگیر کردن فضای عمومی کشور به یک داستان غیرواقعی با موضوع خیانت تیم مذاکره کننده چه تبعاتی دارد؟ آیا نمی دانند که درگیر کردن ذهن جامعه با یک موضوع توهمی چقدر می تواند اعتماد عمومی به دولت را در سال همدلی و همزبانی مردم و دولت خدشه دار کند؟
آقایان باید یاد بگیرند که وقتی کشورهای طرف مذاکره تمام تجربه ها و توان دیپلماتیک خود را برای امتیاز گرفتن از فرزندان ملت به کار گرفته اند و به هر نحو و به هر شیوه تلاش دارند تا روزنه ای برای جهت دهی به نتیجه مذاکرات بیابند، نباید فضا را غبارآلود و اذهان تیم مذاکره کننده و مردم را منحرف کنند! تیم مذاکره کننده امروز در منگنه رفتارهای نابخردانه برخی از نمایندگان مجلس از یک سو و طرف های مذاکرات از سوی دیگر گیر کرده است. گویا ظریف هرآنچه برای مذاکره با کشورهای 1+5 انرژی می گذارد همان اندازه و بلکه بیشتر را باید صرف مشاجره های چند نماینده همیشه مخالف کند! تا با ادبیات پر از برچسب و افترای آنان مبارزه کند. چه انصاف و عقل سالمی این وضعیت را برمی تابد؟ بیم آن می رود که با دشمن و خائن جلوه دادن تیم هسته ای، در آینده این تیم حتی امنیت لازم برای ورود به کشور و پیاده شدن از هواپیما را نداشته باشد.
به هر حال همانطور که گفته شد، نکته عجیب قصه دیروز این بود که علی الظاهر(!!) جلسه صحن علنی مجلس غیرعلنی بوده و لی نمایندگانی که خود باید حرمت قوانین را نگه دارند، خود بخشی از محتوای مربوط به جزییات محرمانه جلسه را به بیرون درز داده و در اختیار رسانه های قرار داده اند. این اقدام نشان می دهد که هدف احضار ظریف به مجلس برای ابهام زدایی نیست بلکه شانتاژ خبری و مانور سیاسی مورد نظر این نمایندگان مورد نظر است و کیست که نداند این رفتارها نه تنها هیچ نشانی از منافع ملی را با خود ندارد بلکه می تواند به آن لطمه هم بزند.
آقایان مخالف! وقتی رهبر انقلاب با صراحت از اعتمادش به مجموعه دولت و
تیم مذاکره کننده سخن می گوید، وقتی رییس دولت و کارشناسان سیاسی کشور و
مهمتر از آن مردم به فرزندانشان در مذاکرات هسته ای اعتماد و اعتقاد دارند،
چرا وبا چه هدفی به آب و اتش می زنید تا گفت وگویی درنگیرد و مذاکره به
سرانجامی نرسد؟
حاکمیت ملی نباید خدشه دار شود
احمد شیرزاد: در طول مذاکرات ایران و غرب بر سر پرونده هسته ای همواره اعضای برخی از کمیسیون های مجلس سوالات فراوانی را از وزیر امور خارجه می پرسند که برخی از این سوالات نمایندگان بدون مناسبت بوده و وقت مذاکره کنندگان را می گرفت. البته در مقاطع حساس لازم است که نمایندگان محترم مجلس در جریان مسائل مختلف ازجمله مسائل مورد مذاکره قرار گیرند تا از این طریق احساس نکنند که اتفاقات مهمی در پشت پرده صورت گرفته و آنها از آن بی اطلاع هستند. چنین احساسی به طور یقین نباید برای نمایندگان به وجود بیاید. درواقع شفاف سازی روند مذاکرات بخشی از برنامه کاری آقای ظریف است.
مذاکره کننده غیر از مذاکره باید بتواند زمینه رسیدن به یک تفاهم با غرب را به شکلی در داخل کشور هم فراهم کند. تصور این است که با فضای جدیدی که در روابط بین الملل ایجادشده به صورت طبیعی اکثریت نمایندگان از رایزنی های آقای ظریف از روند مذاکرات رضایت دارند. البته یک اقلیت هم در مجلس حضور دارند که به هیچ وجه رضایت نخواهند داد. چند روز اخیر مسائلی درزمینه پرونده هسته ای در رسانه ها منعکس شده که لازم است به آن پرداخته شود. غرب خواهان بازرسی از مراکز نظامی ایران توسط آژانس بین المللی انرژی اتمی است که این خواست با واکنش مقامات ایرانی روبرو شده مبنی بر اینکه قابل قبول نیست که آنها بخواهند از مراکز نظامی ایران بازدید کنند.
باید توجه داشت اگر درمتن پروتکل الحاقی بازدید از مراکز نظامی مستثنا شود، یعنی آژانس نمی تواند از تأسیسات نظامی بازدید به عمل آورد. ازطرفی اگر برعکس عمل شود یعنی درواقع تصریح شود که از هر محل استراتژیک و امنیتی امکان بازدید وجود داشته باشد، پس به صورت طبیعی هیچ کشوری ا ن پی تی و پروتکل الحاقی را امضا نخواهد کرد چرا که کشورها نگران حاکمیت ملی خود هستند و اطلاعات محرمانه خودشان که درز پیدا نکند. به هرحال باید یک تعامل جهانی وجود داشته باشد که حاکمیت کشورهایی که مورد بازرسی قرار می گیرند خدشه دار نشود و ایران نیز از این وضعیت مستثنا نیست.
در حال حاضر 126 کشور پروتکل الحاقی را امضا کرده اند و همه کشورها هم با این مسئله مشکل دارند. یعنی این طور نیست که به راحتی اجازه دهند مرکز حساس آن ها مورد بازرسی قرار گیرد. چنین مواردی راهکار منطقی دارد و آن راه حل منطقی این است که تمامی کشورهایی که چنین معاهداتی را امضا می کنند به خاطر مصلحت خودشان هیچ گاه تلاش نمی کنند که اماکن نظامی خود را هسته ای کنند. درعین حال اگر آژانس جایی را مشکوک اعلام کند نمی تواند بر اساس گمانه زنی بازرسی کند و باید بر اساس سند، اجازه بازرسی بخواهد. نباید اجازه داد به سادگی سایت های خاص کشور مورد بازرسی قرار گیرند و این مسئله با جزئیات باید مورد توجه تیم مذاکره کننده باشد تا مراقب باشند حاکمیت ملی کشور دچار خدشه نشود.
آیا اینک وقت انتقاد از دولت است؟
دکتر محمد مهدی بهکیش: تحلیل عملکرد اقتصادی دولت و مقایسه آن با دولت های پیشین، این روزها رونق یافته و هر کس با هر عقیده سیاسی و اقتصادی عملکرد تیم اقتصادی دولت را به چالش می کشد و نقدهایی بر آن وارد می کند. تا سال گذشته هر وقت که بین اقتصاددانان، کارشناسان و صاحب نظران قرار می گرفتیم و بحث به تحلیل عملکرد اقتصادی دولت می کشید، دوستان می گفتند با توجه به اینکه دولت در دو جبهه دیپلماسی و اقتصادی می جنگد و کشور را در شرایط نامطلوبی تحویل گرفته، بهتر است در بیان انتقادات خود قدری تامل به خرج دهیم و سعی کنیم با محافظه کاری بیشتری در خصوص سیاست گذاری های اقتصادی به انتقاد بپردازیم.
آن زمان فرض می کردیم که چون دولت در ماه های ابتدایی فعالیت خود قرار گرفته و پس از یک دولت پوپولیست روی کار آمده باید فرصت لازم را داشته باشد که گفتار و کردار خود را بر اساس اصول علم اقتصاد تنظیم کند. باورمان بر این بود که اگر پیشنهادها را به صورت خصوصی انتقال دهیم، به سیاست گذاران اقتصادی بهتر می توان کمک کرد. از این رو با ارسال ایمیل، پیامک یا برقراری تماس مستقیم با تصمیم سازان اقتصادی ارتباط برقرار می کردیم و نقدهایمان را به برخی از عملکردها و بخشنامه های آنان وارد می کردیم. این فرصت به تیم اقتصادی دولت داده شد و در طول نزدیک به یک سال و نیمی که از عمر دولت گذشت سعی کردیم در خفا نظرات خود را نسبت به عملکردهای اقتصادی دولت مطرح کرده و نگاه آنها را بیشتر متوجه برخی تصمیم گیری هایشان کنیم. این کار شاید در سال نخست آغاز به کار دولت جواب می داد و قابل توجیه بود اما با توجه به برخی رفتارها که این روزها از سوی تیم اقتصادی دولت می بینیم می توان گفت دوران انتقاد پنهان به سر آمده و باید سرگشاده تر و علنی تر از تصمیم های درستشان پشتیبانی کرد و اگر به هر دلیل تصمیمی نامناسب گرفته می شود به آنان و عاملان فشار به آنها هشدار داد.
با این مقدمه نمی توان مدعی بود که میزان تسلط سیاست گذاران دولت فعلی بر علم اقتصاد پایین است و آنها صرفا از دریچه سیاسی به مسائل نگاه کرده و اقدام به تصمیم گیری می کنند. اتفاقا سطح علمی این تیم بسیار بالا است و نگاه شان به اقتصاد کاملا مشخص است اما باید ببینیم دلیل برخی تصمیم هایی که از دل دولت یازدهم بیرون می آید چیست و چرا این دولت گاه به اقدامات تعزیراتی دست می زند و به کنترل قیمت ها می پردازد؟
به نظر می رسد دولت کنونی با مسائل و مشکلات زیادی در حوزه سیاست داخلی و خارجی مواجه است که درصد بالایی از توان خود را صرف آن کرده و به همین خاطر دولتمردان انرژی لازم را برای حل مشکلات اقتصادی از خود نشان نمی دهند، از این رو برخی سیاست گذاری هایشان بیش از آنکه اقتصادی باشد، سیاسی است. آنها فرصت نمی کنند که به حل اساسی و ریشه ای مشکلات اقتصادی بپردازند و چون می خواهند افکار عمومی را قانع کنند و احتمالا قافیه را به رقیب نبازند، سعی دارند که از طریق کنترل قیمت ها وانمود کنند که نبض اقتصادی کشور را در دست دارند و اجازه نمی دهند که گران فروشی رواج یابد.
انتخاب این راه، در ادبیات اقتصادی ساده ترین راه ممکن شناخته می شود که دولتی با بخشنامه و تهدید به سرکوب قیمت ها بپردازد و بگوید می خواهد با این روش ها تورم را کنترل کند و افکار عمومی را به نفع خود بسیج کند؛ ولی این نوع برخورد در مجموعه تخصصی این دولت قابل تعریف نیست و بنابراین می توان چنین استنباط کرد که دولت آنقدر تحت فشار سیاسی است که حاضر شده تن به تصمیماتی دهد که در محدوده نظریات اقتصادی قابل توجیه نباشد.
شاید گفته شود که حل مشکلات اقتصادی هزینه زاست. بله هزینه زا خواهد بود مردم هم به همین خاطر پشت دولت ایستاده اند تا برخی مشکلات را به صورت ریشه ای حل کنند و بهای آن را نیز بپردازند یا شاید دولت فکر می کند که چون مذاکرات با دول غربی به مراحل پایانی خود نزدیک می شود باید بیشتر توان کارشناسی و فکری و حتی سیاسی خود را صرف به نتیجه رسیدن آن کند و پس از حصول توافق به بازسازی سایر بخش های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بپردازد. ما هم قبول داریم که حل مشکل ایران با گروه 1+5 در اولویت قرار دارد اما نباید فراموش کرد که تحریم های هسته ای حدود سه سال است که به اوج خود رسیده و پیش از آن به دلیل عملکرد دولتمردان و نگاه حاکم بر اقتصاد به نوعی در تحریم داخلی نیز قرار داشتیم. پس اگر تحریم ها به تدریج حذف شود باید فضای کسب وکار نیز هموار شود. به عبارت دیگر لازم است سیاست گذاری ها به سمتی هدایت شود که سرمایه گذاران خارجی به فکر همکاری بلندمدت با ما باشند و فعالان اقتصادی داخلی نیز به پایداری اوضاع کشور حداقل تا 10 سال آینده امیدوار باشند.
در چنین فضایی بهتر است که دولت تن به فرصت سوزی ندهد و اصلاح ساختار اقتصاد کشور را شروع کرده و تسلیم رفتارهای غیررقابتی نشود. ما هم می دانیم که دولتمردان و مجموعه تیم اقتصادی دولت با مسائل و مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می کنند و اگر بخواهند دست به تغییر یا اصلاح ساختار اقتصاد کشور بزنند با چه مشکلاتی مواجه خواهند بود؛ ولی تنها راه توسعه کشور افزایش تولید و اشتغال از طریق سرمایه گذاری است. آن هم با مشارکت سرمایه گذاران خارجی و مطمئن باشیم که سرمایه گذاری در محیط غیررقابتی امکان پذیر نیست مگر برای بهره گیری از رانت و قطعا نمی خواهیم با توزیع رانت توسعه را محقق کنیم که می دانیم در شرایط کنونی جهان این راه به نفع کشورمان نیست.
لازم است هر روز به خود و همراهان یادآور شویم تا قدر فرصتی را که به همت همین دولت در اختیار جامعه قرار می گیرد، بدانیم. سرمایه گذاران زیادی به ایران فکر می کنند. تقریبا همه آنها در بازارهای رقابتی کار می کنند. اگر شرایط مناسب را در ایران نبینند دلسرد می شوند و به جای دیگر خواهند رفت مگر آنان که اهل رانت و تقلبند. خوب است به یاد بیاوریم که این گونه سرمایه گذاران در دوران گذشته به ایران آمده اند و به جای کمک به توسعه کشور و البته برداشت منافع منطقی خود کار دیگر کرده اند وآثار نامطلوب و فراموش نشدنی از خود به جای گذاشته اند و به یاد بیاوریم که همان ها بودند که این جامعه را به خارجی و سرمایه گذاران خارجی بدبین کردند؛ بنابراین برای جلوگیری از آن گونه اتفاقات باید خانه خود را تمیز و رقابتی کنیم. این کار مشکل هر چه زودتر باید شروع شود و به نظر من امکانی بهتر از دولت فعلی در اختیار نداریم که بتواند از پس چنین کار پر پیچ و خمی برآید؛ بنابراین همه باید به او کمک کنیم حتی اگر از مسیر انتقاد از انحراف ها باشد.